Saturday, February 13, 2010




این روزها هر شعری که می خونم هر متنی که می خونم هر داستانی که می خونم دنبال کسی می گردم که رفته باشه...که بدونم چی باعث میشه که کسی ،کسی رو که دوست داره ترک کنه...باید اعتراف کنم که تو خیلی خیلی عاشق من نبودی...یودی...ولی نه خیلی زیاد...الان خیلی خوردنی شده ام!دامن خاکستری که نمای لی دارد پوشیده ام...با یک پیراهن دکمه دار زرد و خاکستری...عاشق خاکستری شده ام...نقره ای مایل به خاکستری...تقریبا این روزها همه ی لباسهایم خاکستری شده اند...شال،کیف،شلوار،کاپشن،جوراب....جذاب شده ام...یک مانتوی قرمز ِپالتو مانند خریده ام...با کفش های سفید آل استارم...کلی جذاب می شوم...ولی تو که نیستی...و من سعی می کنم زیاد ...یعنی خیلی زیاد... که گریه نکنم...اصلا تو از اولش هم نبودی...ولی حالا که نمی آیی ...نمی آیی این جا که ببینمت...دیگر حتی لباس خریدن هم مسخره و زجر آور شده است...راستی خوش تیپ هم شده ام...خیلی خوش فرم تر از قبل...ورزش می کنم ...یک روز درمیان می دوم...و خنده دار است که توی همه ی این ورزشها به تو فکر می کنم...به فال قهوه ای که گرفتم و از آن روز همه ی اتفاقاتی که پیش بینی کرده بود رخ می دهد...و من به این فکر می کنم که کاش همه ی این ها دروغ بود...چرا ناگهانی رفتی؟و من هر روز این سوال را برایت اس ام اس می کنم...ای میل می کنم...توی فیس بوک مسیج می گذارم...و تو امروز بعد از دو هفته هنوز حتی جواب یکی از این پیام ها را نداده ای؟
دیشب وقتی برایت می نوشتم که من دیگه اون آدم احساساتی مهربون نیستم و تبدیل شده ام به یک آدم سنگ دل نامهربون و عصبی گریه ام گرفت...از اینکه چرا؟چرا از اول شروع شد؟چرا دوباره تموم شد؟و چرا تو برگشتی؟و چرا دوباره رفتی؟ولی الان فکر می کنم که اگر نبودی این دو سالی که دانشگاه می روم...همه چیز چقدر بد می شد...این دو سال خوب بود...خوب بود واقعا

1 comment:

  1. نیلوفر
    نیلوفر
    نیلوفر
    نیلوفر
    نیلوفر
    ...

    وقتی هر دو هنوز هم ناگهان بی دلیل لبخند می زنیم در لحظاتی که به یاد هم می افتیم
    وقتی من باز هم همین حماقت های همیشگی ام را دارم
    وقتی که من باز هم همین قدر فراموشکارم ...و تو همین قدر بد قول
    وقتی که تو فکر می کنی سنا الان چند ساله است؟
    وقتی که من فکر می کنم آیا موهایت هنوز هم همان قدر جذاب هستند؟
    وقتی که تو فکر می کنی چرا هیچ کس غیر از من تو را با پسوند "ی"صدا نکرد؟

    درست در همین زمان عشق ما اتفاق می افتد

    ReplyDelete